انقدر دیشب جا خوردم و ناراحت و عصبانی شدم، که میلرزیدم. ولی تو که چیزی را پنهان نگذاشته‌ای، پس کاری آن‌ها هیچ کاری نمیتوانند بکنند. آخرش به این فکر کردم که

.

جمع آماده شده، خنده آماده شده

پچ پچ و حرکتِ سرهای تکان داده شده

جمع بیمار، شبِ بی‌هدفِ سرگردان

بحث داغ من و تو باعث خوشحالی‌شان

بحث بدبختی من، بحث توِ هرجایی

باعث حرف زدن در وسط تنهایی

تا دم خانه سرِ ما هیجان و لبخند

تا فراموش کنند این همه تنها هستند

.*

 

و من نه خیلی، ولی یک قدم به ایده‌آلم نزدیک‌ترم امروز.

 

*سید مهدی

 


مشخصات

آخرین جستجو ها